امّا پیش از همه چیز، نخستین توصیهی من امید و نگاه خوشبینانه به آینده است. بدون این کلید اساسیِ همهی قفلها، هیچ گامی نمیتوان برداشت. آنچه میگویم یک امید صادق و متّکی به واقعیّتهای عینی است. اینجانب همواره از امید کاذب و فریبنده دوری جستهام، امّا خود و همه را از نومیدی بیجا و ترس کاذب نیز برحذر داشتهام و برحذر میدارم. در طول این چهل سال -و اکنون مانند همیشه- ت تبلیغی و رسانهای دشمن و فعّالترین برنامههای آن، مأیوسسازی مردم و حتّی مسئولان و مدیران ما از آینده است. خبرهای دروغ، تحلیلهای مغرضانه، وارونه نشان دادن واقعیّتها، پنهان کردن جلوههای امیدبخش، بزرگ کردن عیوب کوچک و کوچک نشان دادن یا انکار محسّنات بزرگ، برنامهی همیشگی هزاران رسانهی صوتی و تصویری و اینترنتی دشمنان ملّت ایران است؛ و البتّه دنبالههای آنان در داخل کشور نیز قابل مشاهدهاند که با استفاده از آزادیها در خدمت دشمن حرکت میکنند. به سوی آینده خیز بردارید و حماسه بیافرینید شما جوانان باید پیشگام در شکستن این محاصرهی تبلیغاتی باشید. در خود و دیگران نهال امید به آینده را پرورش دهید. ترس و نومیدی را از خود و دیگران برانید. این نخستین و ریشهایترین جهاد شما است. نشانههای امیدبخش -که به برخی از آنها اشاره شد- در برابر چشم شما است. رویشهای انقلاب بسی فراتر از ریزشها است و دست و دلهای امین و خدمتگزار، بمراتب بیشتر از مفسدان و خائنان و کیسهدوختگان است. دنیا به جوان ایرانی و پایداری ایرانی و ابتکارهای ایرانی، در بسیاری از عرصهها با چشم تکریم و احترام مینگرد. قدر خود را بدانید و با قوّت خداداد، به سوی آینده خیز بردارید و حماسه بیافرینید. (از بیانیۀ گام دوم)
امّا پیش از همه چیز، نخستین توصیهی من امید و نگاه خوشبینانه به آینده است. بدون این کلید اساسیِ همهی قفلها، هیچ گامی نمیتوان برداشت. آنچه میگویم یک امید صادق و متّکی به واقعیّتهای عینی است. اینجانب همواره از امید کاذب و فریبنده دوری جستهام، امّا خود و همه را از نومیدی بیجا و ترس کاذب نیز برحذر داشتهام و برحذر میدارم. در طول این چهل سال -و اکنون مانند همیشه- ت تبلیغی و رسانهای دشمن و فعّالترین برنامههای آن، مأیوسسازی مردم و حتّی مسئولان و مدیران ما از آینده است.
خبرهای دروغ، تحلیلهای مغرضانه، وارونه نشان دادن واقعیّتها، پنهان کردن جلوههای امیدبخش، بزرگ کردن عیوب کوچک و کوچک نشان دادن یا انکار محسّنات بزرگ، برنامهی همیشگی هزاران رسانهی صوتی و تصویری و اینترنتی دشمنان ملّت ایران است؛ و البتّه دنبالههای آنان در داخل کشور نیز قابل مشاهدهاند که با استفاده از آزادیها در خدمت دشمن حرکت میکنند.
ادامه مطلبسجاد جلیلی - وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّـهِ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ
وعدۀ «انا رادوه الیک و جاعلوه من المرسلین» قلب امموسی را آسود و حزن و خوف از آن زدود تا طفل به آب سپارد؛ اما باز، «إِنْ کَادَتْ لَتُبْدِی بِهِ». دیدن تحقق وعدۀ الهی اثر دیگری دارد «فَرَدَدْنَاهُ إِلَىٰ أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّـهِ حَقٌّ»؛ بدان که وعدۀ خدا حق است، ببین آنچه رخ داد «رددناه»، و منتظر بمان برای آن چه در پیش است، «جاعلوه».
هرچند صرف وعدۀ الهی کافیست تا سکینه و آرامش بر دلهای مومنان نازل شود، اما تحقق آن و دیدن آن است که قلب را مطمئن میکند. با این حال حتی این نیز کافی نیست، که پس از وعدۀ «یمددکم ربکم» و دیدن آن به چشم به ظهورِ «وَلَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّـهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ»، باز معلوم نیست که دلها نلرزند: «إِذْ جَاءُوکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّـهِ الظُّنُونَا».
ادامه مطلبمصطفی روشنی - مراد و معنای آزادی در بندهای پایانی بیانیه چیست؟ با توجه به مباحثی که دیروز ۴ام اردیبهشت در جلسۀ خیز بیان شد به نظرم آمد تا برای فهم معنای آزادی، مطالبی اشاره شود. عبارات و جملاتی که برای بیان مقصود از آزادی در جلسه خیز بیان شد، عبارت بود از: آزادی به معنای آزادی معنوی، آزادی به معنای رهایی از عبودیت غیر خدا و البته بحثی هم صورت گرفت حول اینکه مراد از آزادی در شعار معروف انقلاب چیست؟ دربخشی بحث به سمت آزادی به معنای مصطلح، که همان آزادی اجتماعی است، رفت. در این باره و برای روشن شدن اینکه آزادی به کدام معنا مد نظر است به قسمتی از بیانات حضرت آقا در چهارمین نشست اندیشه های راهبردی که در ۲۱آبان۱۳۹۱ ایراد فرمودند استناد مینمایم:
«ببینید، دوستان اینجا اشاره کردند به آزادی معنوی. آزادی معنوی به آن معنائی که در بعضی از روایات ما هست و برخی از متفکرین ما مثل مرحوم شهید مطهری به آن اشاره کردند، برترین انواع فضیلتهای انسان است - در این شکی نیست - منتها این، محل بحث ما نیست. اصلاً بحث ما دربارهی آزادی معنوی به معنای سلوک الیاللّه و قرب الیاللّه و پیش رفتن در وادی توحید - که آدمهائی مثل ملا حسینقلی همدانی یا مرحوم آقای قاضی یا مرحوم آقای طباطبائی محصول این هستند - نیست؛ بحث ما دربارهی آزادیهای اجتماعی و ی، آزادیهای فردی و اجتماعی است؛ مسئلهی امروز دنیا این است. خیلی خوب، ممکن است ما صد مسئلهی دیگر هم داشته باشیم که غرب از آنها اصلاً خبر نداشته باشد - همین سلوکهای معنوی و اینها از این قبیل است - خب، آن را هم در جای خودش بحث کنیم. آنچه که ما دنبالش هستیم، آزادی به همین معنای متداول و دارج بین محافل دانشگاهی و ی و روشنفکرىِ امروز دنیاست، که راجع به آزادی بحث میکنند.»
ادامه مطلبسجاد جلیلی - به بهانۀ گام دوم صحبتهای پیشین بسیاری تکرار شده است، اما کمتر سخنی در بیان لُب گام دوم رانده شده و کمتر قلمی بر تبیین صاف و ساده و بیشیلهپیلۀ بیانیه رفته و کمتر بحثی دیدهایم که خود متن آن بیانیه را کافته و بنمایۀ خود آن بیانیه را بیرون ریخته باشد. تا جایی که در فاصلۀ انتشار بیانیه تا عید نوروز کمتر دیدیم تفسیر و تاویلی دو جملهای و خلاصه از اعزۀ صاحب نظر حول گام دوم، که با خلاصۀ دو جملهایِ آقا در رواق امام مشابه باشد: «امروز گام دوّم انقلاب این است: شناختن ظرفیّتها و مزیّتها و استفادهی از آنها، و شناختن فسادها و رخنهها و کمبودها و مشکلها و سینه سپر کردن برای حلّ آنها.»
حال که میرود کلیدواژۀ گام دوم نیز مثل کلیدواژههای «اقتصاد مقاومتی» یا «پیچ تاریخی» یا غیر آن از فرط استعمالِ ابزاری مستعمل شود و به سرنوشت دیگر کلیدواژههای ساختۀ رهبری دچار شود، از غامض نویسی اغماض میکنم و اگر قلم طغیان نکند، از دخیل کردن ذهنیتها اجتناب؛ تا حدی که بیش از آنکه آنچه دوست دارم به گام دوم بچسبانم را بگویم، آنچه فهمیدهام را بنویسم. واضح است منظور چیست، اما لازم میدانم روشن کنم که مدعی نیستم این فهم، فهم مطلق است اما امید دارم این فهم فهمی نااریب و بیپیشقضاوت باشد.
ادامه مطلب«جوشاندن چشمۀ دانش در درون»، «رسیدن به قلههای علم و دانش»، «عبور از مرزهای دانش در مهمترین رشتهها» و «انقلاب علمی»، چهار عبارت مندرج در گام دوم ذیل توصیههای حول علم و فناوری هستند. علیرغم توضیحات روشن رهبر انقلاب در دیدارهای مختلف با اساتید دانشگاهها، دانشجویان، فضلای حوزه و طلاب حول موضوع علم، دانش و فناوری باز ابهاماتی حول مقصود رهبر از این عبارات باقی مانده بود. منظور از قلههای دانش، درون همین پارادایم علمی غربی است یا غیر آن؟ شاگردی از غرب تا چه حد؟ عبور از مرزهای دانش، چگونه؟ با تغییر مبانی یا درون همین مبانی غربی؟ منظور رهبر از انقلاب علمی که سنگ بنای آن گذارده شده و شهدایی چون شهدای هستهای تقدیم کرده چیست؟ حول این موضوعات با آقای امیرحسین صنایعی دانشجوی دکتری فیزیک دانشگاه شهید بهشتی به بحث نشستیم که در ادامه چکیدهای از مباحث مطرح شده در این جلسه توسط ایشان تقدیم میشود.
پیش از هر چیز، باید به این جمله در ابتدای بیانیۀ گام دوم توجه داشت:
ادامه مطلبمصطفی روشنی - یکی از مسائلی که حین مطالعه ی بیانیه مرا به خود مشغول کرد، میزان آشنایی،ایمان و باورمندی ومباهات ما ها به برخی عناوینی است که در بیانیه اشاره شده است. به این عبارات از بیانیه دقت کنید:
«کشور و ملّتی مستقل، آزاد، مقتدر، باعزّت، متدیّن، پیشرفته در علم، انباشته از تجربههایی گرانبها، مطمئن و امیدوار، دارای تأثیر اساسی در منطقه و دارای منطق قوی در مسائل جهانی، رکورد دار در شتاب پیشرفتهای علمی، ر کورد دار در رسیدن به رتبههای بالا در دانشها و فنّاوریهای مهم.» این ها از جمله عناوینی است که می گویم. به راستی آیا ما، یعنی نسلی که رهبر معظم انقلاب برای پیشبرد انقلاب به آنان دلبسته است نسبت به این مقولات ایمان داریم و به آن مباهات می کنیم ؟ آیا این عزت و این استقلال و اطمینان و امیدواری را دریافته ایم ؟ افتخار به این دستاورد ها چه میزان در میان جوانان ملت ما مشاهده می شود؟ با طرح این گونه سوال ها می خواهم بگویم بیاییم برای ایجاد و تقویت ایمان به این دستاورد ها خود را آماده کنیم. اما چگونه آماده شویم؟
در پاسخ به دو پیشنهاد که برخاسته از متن بیانیه است اشاره می کنم:
پس بیاییم برای باورمندی به دستاوردهای این انقلاب ابتدا در این دوزمینه مطالعه وعمق افزایی نموده تا ان شاء الله مقدمه ای باشد برای جوانه زنی یک باور و ایمان مباهات آفرین.
مصطفی روشنی - مراد و معنای آزادی در بندهای پایانی بیانیه چیست؟ با توجه به مباحثی که دیروز ۴ام اردیبهشت در جلسۀ خیز بیان شد به نظرم آمد تا برای فهم معنای آزادی، مطالبی اشاره شود. عبارات و جملاتی که برای بیان مقصود از آزادی در جلسه خیز بیان شد، عبارت بود از: آزادی به معنای آزادی معنوی، آزادی به معنای رهایی از عبودیت غیر خدا و البته بحثی هم صورت گرفت حول اینکه مراد از آزادی در شعار معروف انقلاب چیست؟ دربخشی بحث به سمت آزادی به معنای مصطلح، که همان آزادی اجتماعی است، رفت. در این باره و برای روشن شدن اینکه آزادی به کدام معنا مد نظر است به قسمتی از بیانات حضرت آقا در چهارمین نشست اندیشه های راهبردی که در ۲۱آبان۱۳۹۱ ایراد فرمودند استناد مینمایم:
«ببینید، دوستان اینجا اشاره کردند به آزادی معنوی. آزادی معنوی به آن معنائی که در بعضی از روایات ما هست و برخی از متفکرین ما مثل مرحوم شهید مطهری به آن اشاره کردند، برترین انواع فضیلتهای انسان است - در این شکی نیست - منتها این، محل بحث ما نیست. اصلاً بحث ما دربارهی آزادی معنوی به معنای سلوک الیاللّه و قرب الیاللّه و پیش رفتن در وادی توحید - که آدمهائی مثل ملا حسینقلی همدانی یا مرحوم آقای قاضی یا مرحوم آقای طباطبائی محصول این هستند - نیست؛ بحث ما دربارهی آزادیهای اجتماعی و ی، آزادیهای فردی و اجتماعی است؛ مسئلهی امروز دنیا این است. خیلی خوب، ممکن است ما صد مسئلهی دیگر هم داشته باشیم که غرب از آنها اصلاً خبر نداشته باشد - همین سلوکهای معنوی و اینها از این قبیل است - خب، آن را هم در جای خودش بحث کنیم. آنچه که ما دنبالش هستیم، آزادی به همین معنای متداول و دارج بین محافل دانشگاهی و ی و روشنفکرىِ امروز دنیاست، که راجع به آزادی بحث میکنند.»
ادامه مطلبسجاد جلیلی - به بهانۀ گام دوم صحبتهای پیشین بسیاری تکرار شده است، اما کمتر سخنی در بیان لُب گام دوم رانده شده و کمتر قلمی بر تبیین صاف و ساده و بیشیلهپیلۀ بیانیه رفته و کمتر بحثی دیدهایم که خود متن آن بیانیه را کافته و بنمایۀ خود آن بیانیه را بیرون ریخته باشد. تا جایی که در فاصلۀ انتشار بیانیه تا عید نوروز کمتر دیدیم تفسیر و تاویلی دو جملهای و خلاصه از اعزۀ صاحب نظر حول گام دوم، که با خلاصۀ دو جملهایِ آقا در رواق امام مشابه باشد: «امروز گام دوّم انقلاب این است: شناختن ظرفیّتها و مزیّتها و استفادهی از آنها، و شناختن فسادها و رخنهها و کمبودها و مشکلها و سینه سپر کردن برای حلّ آنها.»
حال که میرود کلیدواژۀ گام دوم نیز مثل کلیدواژههای «اقتصاد مقاومتی» یا «پیچ تاریخی» یا غیر آن از فرط استعمالِ ابزاری مستعمل شود و به سرنوشت دیگر کلیدواژههای ساختۀ رهبری دچار شود، از غامض نویسی اغماض میکنم و اگر قلم طغیان نکند، از دخیل کردن ذهنیتها اجتناب؛ تا حدی که بیش از آنکه آنچه دوست دارم به گام دوم بچسبانم را بگویم، آنچه فهمیدهام را بنویسم. واضح است منظور چیست، اما لازم میدانم روشن کنم که مدعی نیستم این فهم، فهم مطلق است اما امید دارم این فهم فهمی نااریب و بیپیشقضاوت باشد.
ادامه مطلبسجاد جلیلی - وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّـهِ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ
وعدۀ «انا رادوه الیک و جاعلوه من المرسلین» قلب امموسی را آسود و حزن و خوف از آن زدود تا طفل به آب سپارد؛ اما باز، «إِنْ کَادَتْ لَتُبْدِی بِهِ». دیدن تحقق وعدۀ الهی اثر دیگری دارد «فَرَدَدْنَاهُ إِلَىٰ أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّـهِ حَقٌّ»؛ بدان که وعدۀ خدا حق است، ببین آنچه رخ داد «رددناه»، و منتظر بمان برای آن چه در پیش است، «جاعلوه».
هرچند صرف وعدۀ الهی کافیست تا سکینه و آرامش بر دلهای مومنان نازل شود، اما تحقق آن و دیدن آن است که قلب را مطمئن میکند. با این حال حتی این نیز کافی نیست، که پس از وعدۀ «یمددکم ربکم» و دیدن آن به چشم به ظهورِ «وَلَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّـهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ»، باز معلوم نیست که دلها نلرزند: «إِذْ جَاءُوکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّـهِ الظُّنُونَا».
ادامه مطلبامّا پیش از همه چیز، نخستین توصیهی من امید و نگاه خوشبینانه به آینده است. بدون این کلید اساسیِ همهی قفلها، هیچ گامی نمیتوان برداشت. آنچه میگویم یک امید صادق و متّکی به واقعیّتهای عینی است. اینجانب همواره از امید کاذب و فریبنده دوری جستهام، امّا خود و همه را از نومیدی بیجا و ترس کاذب نیز برحذر داشتهام و برحذر میدارم. در طول این چهل سال -و اکنون مانند همیشه- ت تبلیغی و رسانهای دشمن و فعّالترین برنامههای آن، مأیوسسازی مردم و حتّی مسئولان و مدیران ما از آینده است.
خبرهای دروغ، تحلیلهای مغرضانه، وارونه نشان دادن واقعیّتها، پنهان کردن جلوههای امیدبخش، بزرگ کردن عیوب کوچک و کوچک نشان دادن یا انکار محسّنات بزرگ، برنامهی همیشگی هزاران رسانهی صوتی و تصویری و اینترنتی دشمنان ملّت ایران است؛ و البتّه دنبالههای آنان در داخل کشور نیز قابل مشاهدهاند که با استفاده از آزادیها در خدمت دشمن حرکت میکنند.
ادامه مطلبسجاد جلیلی - به بهانۀ گام دوم صحبتهای پیشین بسیاری تکرار شده است، اما کمتر سخنی در بیان لُب گام دوم رانده شده و کمتر قلمی بر تبیین صاف و ساده و بیشیلهپیلۀ بیانیه رفته و کمتر بحثی دیدهایم که خود متن آن بیانیه را کافته و بنمایۀ خود آن بیانیه را بیرون ریخته باشد. تا جایی که در فاصلۀ انتشار بیانیه تا عید نوروز کمتر دیدیم تفسیر و تاویلی دو جملهای و خلاصه از اعزۀ صاحب نظر حول گام دوم، که با خلاصۀ دو جملهایِ آقا در رواق امام مشابه باشد: «امروز گام دوّم انقلاب این است: شناختن ظرفیّتها و مزیّتها و استفادهی از آنها، و شناختن فسادها و رخنهها و کمبودها و مشکلها و سینه سپر کردن برای حلّ آنها.»
حال که میرود کلیدواژۀ گام دوم نیز مثل کلیدواژههای «اقتصاد مقاومتی» یا «پیچ تاریخی» یا غیر آن از فرط استعمالِ ابزاری مستعمل شود و به سرنوشت دیگر کلیدواژههای ساختۀ رهبری دچار شود، از غامض نویسی اغماض میکنم و اگر قلم طغیان نکند، از دخیل کردن ذهنیتها اجتناب؛ تا حدی که بیش از آنکه آنچه دوست دارم به گام دوم بچسبانم را بگویم، آنچه فهمیدهام را بنویسم. واضح است منظور چیست، اما لازم میدانم روشن کنم که مدعی نیستم این فهم، فهم مطلق است اما امید دارم این فهم فهمی نااریب و بیپیشقضاوت باشد.
ادامه مطلبعلیرضا بصیری - در سرآغاز پنجمین دهۀ انقلاب و در گام دوم حرکت انقلاب به سمت تمدن اسلامی بیانیهای صادر شد که زمستان ۹۷ را برای نسل جوان مومن به انقلاب اسلامی بهار کرد. خمینی عصر ما برای جلو بردن نهضت در یک اعلامیه انقلابی فرمان جهاد عمومی داد، یک نسل را به میدان مبارزه آورد و پرچمدار این راهپیمایی تا دروازه های آرمانشهر اسلامی کرد.
یک تصمیم اساسی برای تغییر صحنه کشور به نفع آرمانها لازم بود، اعتمادی حقیقی به همین نسل جوان (یک کلام جوانگرایی)! در مرحله اول ، به جهت ایجاد آمادگی ذهنی از "اعجاز رخداد انقلاب" و "بزرگی مسیر پیموده شده" سخن گفت و "هفت اولویت پیش رو انقلاب" را در تناسب با "چشم انداز تمدنی" به اجمال تبیین کرد.
بعد از این خط دادن به قلوب انقلابیون و به خط کردنشان، حالا نوبت به خط زدن است! در دیدارِ ماهرمضانیِ دانشجویان با فرمانده کلیات نقشه اجرائی –بخوانید پیوست اول بیانیه- محل گفتگو بود! اینکه باید هستههای انقلابی از جوانان که حول مسائل خرد و کلانِ واقعیِ کفِ صحنه و در عرصههای گوناگون شکل بگیرند؛ علمی و تخصصی و هم جهادی و پیگیر، پنجه در پنجۀ اژدهای چند سر مشکلات و عقب ماندگیها و ناکارآمدی میاندازد و آنها را از پای در میآورند. این کارگروهها -فرهنگی، ی، آزاداندیشی، بین الملل، علمی،اطلاعاتی، اجتماعی و.- فرآیندی هستند که در عین حل مسائل مردم و جلو بردن قدم به قدم انقلاب تا سر منزل تمدنی، نسل فعلی را برای شانه دادن زیر بار مدیریتهای بزرگتر تربیت میکند.
ادامه مطلبسجاد- دربارۀ اهمیت فارسی گفتن و آفریدن معنا در زبان فارسی
*خلاصه* - زبان، نشانههای آشنای یک ملت از مفاهیمی است که از معانی حاضر در وجودشان برخاسته. دشوار هنگامی است که اهل یک زبان با معنایی در زبان دیگر مواجه شوند و بخواهند آن را در زبان خود بازگویند. اگر همان معنا را با واژگان آشنای اهل زبان خود بازنساختیم، ناچار در به تطابق مفهومی بسنده میکنیم یا بدتر، نعلبهنعل صرفاً برمیگردانیم. زبان اینگونه ضعیف میشود؛ عامه، مثل ناادیبانشان، با معانیای مواجه میشوند که میبینند نمیتوانند همان را روشنتر در زبان خود و معانی آشنای نشسته در وجود خود بیابند و به تبع نمیتوانند بیافرینند. وقتی از بازگویی ناتوانیم، چگونه توقع نوگویی داریم؟ ببینم؛ میتوانید در موضوعات علمی که در آن متمحض بودهاید بیآنکه دست به ترجمۀ مقالهای بزنید یا بخواهید تقلید کنید، آنچه آموختهاید و دریافتهاید را با زبان و بیان خودتان، با واژگان برخاسته از دایرۀ معنایی خودتان، به سیاق خودتان و میل و پسند خودتان برای همزبانانتان بازگویید؟
ادامه مطلبسجاد- همین چند وقت پیش ویدئویی از صاحبکار دیدم میگفت آقا به روایت پیشرفت نظر دارند [۱]. در همان ویدئو چند کتاب معرفی کرد خواستم بخرم دیدم آرزوهای دستساز را مصطفی خریده گفتم خواندی بده خواند داد گرفتم نشستم خواندم یکنفس. خوشم آمد، خوب نوشته بود، روان بود و بامزه، انگیزهبخش و الهامبخش. کتاب، داستان شکلگیری شرکت دانشبنیان نمونهای را در خلال روایت قصۀ مهرههای اصلی شرکت از دبیرستانشان تا دانشگاه و بعد از آن تعریف میکرد. راستهکار طرح و حلقه و نشست و گعده و واحد و شاخه و امثالهمِ راه مهندسی و بسیج. اما حرف من فقط این نیست.
حلقۀ راه مهندسی یا طرح یا شاخۀ بسیج و نمیدانم چه بهدرستی تصمیم داشت پس از اردوی ورودیها رشتۀ ارتباطِ مرتبط با رشته را با ورودیها حفظ کند؛ در یک دانشکده کمتر، در یکی بیشتر موفق هم بود. البته حفظ این رشتۀ رشتهای چهبسا کاه بود و گندم این حلقه-طرح-گعده-نشست-شاخه-واحد، آشنایی دانشجویان در بدو ورودشان با مسائل مرتبط با رشتهشان، شناخت زمینههای پیش رو، تجربههای پشت سر و درک یک نگاه واقعبینانه نسبت به رشته بود و احیاناً کاشت نگاه متعهدانه یا برانگیختن دغدغۀ ملی یا گزینکردن نیروهای حزباللهی هم دنبال میشد. روایت پیشرفت و حرف زدن از افتخارات درخشان و جهادهای بزرگ و پیشرفتهای شگفتآور باید جزئی از این حلقهها باشد و چه بسا هم بود و این کتابها و تجربیات مشابه در روایت این عقبۀ پرافتخار، الهامبخش فعالان دانشکدهای میتواند باشد. اما حرف من فقط این هم نیست.
بسیج دغدغههای مختلفی را طی یکسال در ذهن دارد و برنامههای متعددی را برای رفع این دغدغه در قالبهای متنوع تدارک میبیند. از اهمیت آگاهیسازی ی یا معرفتافزایی یا حضور فکری و جسمی در مقاطع زمانی خاص و دیگر برنامهها نمیکاهم، ولی من در این سال و سالهای پیش رو جا انداختن گفتمان آیندۀ روشن را محوری میبینم؛ به این معنا که معتقدم پرداختن به آن میتواند پیشران، جهتده و محرک سایر وظایف بسیج نسبت به ت و فرهنگ و غیره باشد و در آنها هویت دمد و خرده دغدغههایی مثل مسئلۀ مهاجرت، افسردگی، عیشگرایی و غیره را هم تحت تاثیر قرار دهد و بستری شود برای تحقق تکالیف برزمین ماندهای مانند مطالبۀ تخصصی در حوزههای غیری-اقتصادی، برگزاری کرسیهای حقیقی آزاداندیشی، برپاداری گفتمانهای مقوم این گفتمان مثل عدالتخواهی و استقلال طلبی و مثل آن و پیگیری گفتمانسازی در حوزۀ اقتصاد دانشبنیان و شتاب علمی و غیره و همچنین غیره.
اما مسئلۀ من فراتر است. روایت پیشرفت باید تبدیل به نمایش هنرمندانۀ صریح گذشتۀ پرافتخار و آیندۀ روشن باشد و همچینین حاوی مضامین ضمنی دیگری باشد که مایلیم و مناسب میدانیم ورودیهای دانشگاه در بدو ورود با آنها مواجه شوند. اصلا مسئله را به یک برنامه دفتری یا یک حلقه یا حتی برنامه سالنی محدود نکنید؛ من از یک همایش بزرگ باشکوه چندوجهی صحبت میکنم که در ابتدای سال یک ید بیضا یا عصای موسی را با افتخار به نمایش میگذارد و بزرگان لشکری و کشوری و دانشگاهی و غیره را به محضر هزار تازه دانشجو میکشاند و در حاشیۀ آن مهندسان و شرکتهای دخیل در آن شقالقمر را هنگام صرف چای و پذیرایی و غیره (که اصل بهرۀ همایش در آن ساعات میگذرد) به میان گلهگله گعدههای دانشجوجهها میاندازد.
دیگر سطح و عمق و ابعاد چنین برنامۀ اردومانندی را نباید با یک برنامۀ دفتری که صرفاً تغییر مقیاس دادهشده مقایسه کرد. سوال بهجا آن است که کدام موضوع بین رشتهای کفایت بهدوش کشیدن چنین همایش پرطمطراقِ پر اهن و تلپی را دارد که بتواند تنه به تنۀ طرح ورودیها بزند؟
مژده مژده، امسال لازم نیست برای یافتن موضوع این همایش به چار پنج گزینۀ همیشگی مراجعه کنید یا به پستوی معاونت علمی بخزید یا قوطیهای عطاریها را بجورید یا به خود زحمت خواندن کتب روایت پیشرفت بدهید یا به ذکر و توسل و تفأل یا چه و چه بپردازید؛ کافیست زحماتی که جوانان این مملکت پیر شدند تا به ثمر رسانند و امسال با عنایت امام عصر ارواحنا فداه چشم جهان را پر کرد، نقد کنید. جمهوری اسلامی امسال دو ضرب شست وارد کرد، «نهنگ دژم بر کشیده ز آب، به دم درکشیده ز گردون عقاب»؛ نهنگ دژم بهکنار، درکشیدن گلوبال هاوک یک اتفاق ساده نبود، مردان این سرزمین اراده کردند با سامانۀ سوم خرداد اینور آبی (محصول ارادۀ دیگر مردان این سرزمین، بیدخالت روس و روم) یک فناوری بالافن آنورآبی را بهزیر کشیدند. سامانهای این چنین ایرانی که عقاب اندر آرد ز گردون به تیر و چنین اراده و تصمیی و نتایجش، حتی اگر ملاحظات بسیج و ورودیها و غیره را هم نداشتیم، حق آن یک حماسهسرایی فردوسیگونه نیست؟
برگردیم به همان ملاحظۀ ورودیها و بسیج و دانشگاه. در همایش بزرگ ایران ۱۴۳۷ از راهی که طی این سالها برای رسیدن به این نقطه از فناوری طی شده گفته میشود، شرکتها و مهندسان مرتبط با آن صنایع (آنانی که ملاحظات امنیتی ندارد؛ نگران نباشید! هستند و زیادند!) حضور دارند و بین سخنرانی سخنرانان لشکری-کشوری یا اساتید در گعدهها دانشجوجگان را دور خود جمع میکنند و از ابعاد فنی و غیرۀ پدیده صحبت میکنند (باز هم نگران نباشید؛ آن قدر حرفهای فاش نادانسته و جذاب هست که کار اصلا به شکافتن جزئیات امنیتی نمیکشد!) و در کنار آن به سیاق روزها و ساعاتی از اردوی ورودیها سرگروههایی از هر دانشکده دانشجوجگان پذیرفتهشده در آن رشتهها را راهنمایی میکنند و بلکم باب شوخی و خنده با آنها باز میکنند و طرح دوستی با آنان میریزند یا نوید تداوم چنین برنامههایی را در قالب طرح راه مهندسی به آنها میدهند. همایش بزرگ ایران ۱۴۳۷ در ابتدای سال تحصیلی میتواند رشتۀ نخی را دست دانشجوجگان دهد و آن را طی سال پی بگیرد و به هر کجای دار که خواست ببافد؛ اگر امسال خامهها بهخوبی دور چلهها گره خورد سالهای بعد میتوان تکمیل نقش این قالی ایرانی را از سر گرفت و پیگرفت.
به قول مقدمۀ آرزوهای دستساز، روایت نکردن نگفتن نیست نابود کردن است. گفتند و میدانیم ترس و نومیدی را زدودن و امید حقیقی آفریدن اولین جهاد ماست ولی بیدانستن تجربیات گذشته تصویر روشنی از آینده نتوان نمود. جمهوری اسلامی بهرغم همهی این مشکلات طاقتفرسا، روزبهروز گامهای بلندتر و استوارتری به جلو برداشته. این چهل سال، شاهد جهادهای بزرگ و افتخارات درخشان و پیشرفتهای شگفتآور در ایران اسلامی است. مدیریّتهای جهادی الهامگرفته از ایمان اسلامی و اعتقاد به اصل «ما میتوانیم» که امام بزرگوار به همهی ما آموخت، ایران را به عزّت و پیشرفت در همهی عرصهها رسانید. باید دانست و نشان داد که انقلاب به یک انحطاط تاریخی طولانی پایان داد و عنصر ارادهی ملّی را که جانمایهی پیشرفت همهجانبه و حقیقی است در کانون مدیریّت کشور وارد کرد و با انتقال روحیه و باور «ما میتوانیم» اتّکاء به توانایی داخلی را به همه آموخت و این منشأ برکات بزرگ شد که تا اکنون ثمرات بالندهی آن روز به روز فراگیرتر میشود [۲]. این فقط حرف من نیست.
پ ن: تهدید از دست رفتن اردوی هوشمندانۀ ورودیها را به فرصت تبدیل کنیم، با طراحی برنامۀ جدیدی برای ورودیها، با هدفی جدید، ابعادی جدید و ابتکاری جدید برای عصر جدید، عصر گام دوم.
ادامه مطلبسجاد- تشکیلاتی باشیم یا آتش بهاختیار؟ تشکیلات یعنی نظم، تقسیم وظایف، ارتباط و اتصال و زنجیرهای کار کردن. آتش بهاختیاری یعنی تحلیل، تصمیم و حرکت بر اساس درک خود از صحنه بدون معطل ماندن برای صدور فرمان از بالا. این دو ممکن است متنافی بنماید، و چه بسا تصور شود گزیری جز یکی از این دو نیست؛ تشکیلاتی هستیم، نشد، آتش بهاختیار. اما درون بنیان اندیشهای که این دو اصطلاح را بهکار برده نهتنها با هم متنافی نیستند، بلکه حتی معادل هم محسوب میشوند.
معنای تشکیلات با تقسیم وظایف عجین است و ناخودآگاه مرکزیتِ مقسّمِ وظایف را تداعی میکند. اگر مرکزی که صحنه را میپاید و توانایی قوا را میداند نباشد چهگونه تقسیم وظایف و کار کردن متصل و زنجیرهای و آن اتحاد و همجهتی و همافزایی محقق میشود؟ این استفهام انکاری، درست است اگر شرایط بهقدری خاص یا مستم فوریت و ضرورت باشد که آحاد نیروها نتوانند سریع و صحیح به تصمیم برسند یا این که نیروهامان موجوداتی مجبور و کماختیار و فهمناتوان باشند (یا بخواهیم باشند). اما اگر نبود و نبودند و نخواستیم چه؟
نیروی آتشبهاختیار خود آزادانه میاندیشد، تحلیل میکند، میفهمد و به تصمیم میرسد و راه میافتد. رهبر انقلاب آتشبهاختیار را اولین بار منوط به اختلال قرارگاه مرکزی کردند و چند هفته بعد شرط آن را میسر بودن گذاشتند و نه بیشتر. یک سال بعد همین معنا را تاکید کردند؛ یعنی همهی جوانها، همهی گروههای مؤمن در زمینههای مختلف، هر کاری که برایشان میسّر است، و مطابق با قوانین کشور و مصلحت کشور، باید انجام بدهند و معطّل کسی نباید بمانند و قید اختلال قرارگاه مرکزی نیز برداشته شد [۱، ۲، ۳، ۴]. اما چگونه بیقرارگاه مرکزی هرج و مرج نخواهد شد؟ وحدت و همافزایی بیقرارگاه مرکزی محال نیست، اگر نیروها با هم بر مبنایی واحد عمل کنند. فیالواقع آن مبنای واحد در حکم همان قرارگاه مرکزی است و اخوت بین نیروها در حکم طرح سازمانی. اما کدام مبنا را برای وحدت بگیریم و آن اخوت موید همافزایی و مانع دوبارهکاری یا تزاحم را چگونه حاکم کنیم؟
مبنای واحد همان قرآن است که خیط نبوت و ولایت [۵] آن را از عرش به زمین کشانیده و همین است که امر شدهایم بر آن خیط چنگ بزنیم؛ و اعتصموا بحبل الله. اما قرآن عظیم را به انفراد نتوان نگاه داشت مگر آن که خیط اخوت چون پود میان تارهای خیط ولایت و نبوت بتند تا عرش اخوت انسان برای نزول قرآن از عرش الرحمن فراهم شود و این است راز جمیعاً؛ و اعتصموا بحبل الله، جمیعاً؛ و مادامی که خیط اخوت مومنان را به هم مرتبط نکند در حکم غیریت و مباینت باشند که بیآن کُنْتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ [۶]. این عرش اخوت برپا نشود مگر آن که چهار ستونِ وفاق و یکرنگی، اتحاد و یگانگی، تواضع و فروتنی و نهایتاً فتوت و بلندهمتی چهار زاویۀ عرش اخوت را یعنی انس، کمال، عزت و عون، برافرازند [۷].
دستور به خیزش، دوتا دوتا یا تنها از همین رو منافی تشکیلات نیست. از طرفی مومنینِ بهپاخاسته چه تنها چه جمعی، خود به هم مأنوس شده، محض طلب کمال و عزت هم را اعانه میکنند و از طرف دیگر با دیگر جمعیتها از روی وفاق، اتحاد، تواضع و فتوت ارتباط ایمانی شکل میدهند، از احوال هم مطلع میشوند، حرف هم را میشنوند، صحنه را و جاگیری نیروها را و نیاز یکدیگر را میشناسند، با یکدیگر برای عملیاتها تصمیم میگیرند، لازم باشد به یاری هم میشتابند، حتی جمعیتهاشان را با هم ادغام میکنند یا ذیل نهادهایی که آنها را یاریگر خود در عمل به تکلیفی که شناختهاند مییابند، گرد هم میآیند تا نهایتاً با هم خیط اخوت را شکل دهند و امر الهی را اقامه کنند؛ امری را که خیط نبوت و ولایت با زبان فقاهت در میانشان بسط و نشر میدهد و همین است که رهبر انقلاب هفتهبههفته برای عموم مردم یا خواص آنها خط انقلاب را تبیین میکنند. نهادها اگر این آتشبهاختیاری را برنمیتابند، از آتش بهاختیاران نیست، از آن نهادهاست که کفایت هم جهت کردن و تحت کفایت خود قرار دادن آنها و جلب پذیرش آنان را و درک اقتضای این نوع نقشآفرینی را ندارند. آتش بهاختیاری منافی تشکیلات نیست؛ آتش بهاختیاری رمز مجمل سازوکار تشکیلاتی مومنین است.
ادامه مطلب
دو هفته پس از انتشار بیانیۀ گام دوم، در دفتر بسیج و گروههایی که میشناختیم و دستمان میرسید اعلامیه زدیم و درخواستیم بنشینیم آن را بررسی کنیم. برنامه آن بود که آن را اولاً یکبار کاملاً بخوانیم، سپس نگاه و فهم هم را از آن بدانیم تا تکلیفمان را نسبت به آن روشن کنیم و نقش خود را در این زمان و در این زمین بیابیم و برای همین نامش را نشست خیز گذاشتیم که مباد فراموش کنیم و بنشینیم و برپا نخیزیم. چند جلسۀ ابتدایی بیانیه را خواندیم، پس از آن بسته به جهت و تعداد و علاقۀ حاضرین دو سه جلسه را به بحث روی برخی موضوعات خاص گذراندیم. از این هم که گذشت، دو سه نشست آخر خیز خودمانیتر و مشخصاً دو سه نفری (به تعداد حاضرین) طبق آنچه فهمیده بودیم برای رسیدن به یک برنامه عملیاتی صحبت کردیم.
جدا از سوالات و شبهاتی که حین مطالعۀ بیانیه از هم شنیدیم، جدا از بحثهای کلیای که روی بیانیه کردیم، جدا از نقشۀ کلیای از مسیر پیشرو خودمان در نقش دانشجو از بیانات دیدار دانشجویان دریافتیم، جدا از سخنهایی که حول مسائل علم و فناوری، عدالت و سبک زندگی راندیم و جدا از نقدهایی که به خودمان، تکتکمان یا جمعمان یا فضای دانشجوییمان یا فضای جامعهمان یا دیگر یاهایمان وارد کردیم، مسئلۀ امید و جنگ رسانهای را تقریبا بالاتفاق قدم اول گام دوم یافتیم؛ تصریح مکرر رهبری هم این تصورمان را تصدیق میکرد؛ به طوری که تبیین، بیان، روشنسازی، شکستن این محاصرۀ تبلیغاتی، آگاه کردن و دراختیار دیگران گذاشتن تحلیلهامان و مقابله با تحلیلهای مغرضانه و وارونه نشان دادن واقعیّتها و پنهان کردن جلوههای امیدبخش و بزرگ کردن عیوب کوچک و کوچک نشان دادن یا انکار محسّنات بزرگ را حقیقتا جهاد نخستین گام دوم و اولین خیزِ حماسه یافتیم و از آن هم نوشتیم.
گفتیم باید بنشینیم -هر چندتامان که باهم چفتیم- و از به اشتراک گذاشتن نظرگاهمان و نگاهمان و تحلیلمان از این روزگار در اختیار اطرافیانمان دریغ نکنیم؛ کانالی وبلاگی نشریهای چیزی بزنیم و بگوییم. هرچند قرارگاه جبههها دست دیگرانی است -که انشاءالله دارند وظیفهشان را انجام میدهند- اما چند نفر مخاطب هم بگو چند وجب از خاک سرزمین؛ یک وجب هم یک وجب است؛ بلکم اگر یک وجب را احیا کردی گفتی زمینی را نجات دادی. در فضای تردید، در جنگ بیانها، همه در خط مقدمند و هر تبیین یک تیر و یک تیر هم یک تیر است و یک سنگ هم یک سنگ و شاید تیرت از جیحون گذشت و سنگت به پیشانی جالوت نشست. معتقدیم باید گولهبهگوله یکییکی یا دوتادوتا هر نفر خود حول خود یک سنگر علم کند و بیان از نیام برکشد. بیمنت طوفانی؛ یک موج اگر خیزد آن موج ز جیحون به.
ما شروع کردیم. این کانال تا امروز وظیفۀ اطلاعرسانی نشستهای خیز را داشت. از امروز اما تعدادی از حاضرین آن جلسات فارغ از وظایف دیگری که برای خود قائلیم و در جای دیگر انشاءالله به آن میپردازیم بنا داریم آن چه فکر میکنیم باید گفت را از این کانال با این نام بگوییم (گفتیم تا مخاطبین هم از تغییر رویکرد کانال مطلع شوند که یک وقت مدیونشان نشویم و گمان بد نکنند). تبیین اساس کار ماست. نقدهایی داریم به فهمهای دیگران و فهمهایی داریم که دیگرانی باید نقادی کنندشان. دربارۀ آرمانهای ۵۷، دربارۀ عدالت دربارۀ فساد، دربارۀ اندیشه و آزادانه اندیشیدن، دربارۀ علم و فناوری در این کشور، دربارۀ تاریخ، دربارۀ آینده، دربارۀ جهان اسلام دربارۀ ایران و دیگر مسائل به فراخور زمان و مکان.
خیز برداریم و قدم اول را محکم بگذاریم. دست از رسانههای وهمآفرین سردرگمکننده و سستیآور بکشیم و قلم بهدست بگیریم و با نوشتن تبیین کنیم و دوستانمان را نسبت به هرآنچه باید بدانند روشن کنیم؛ هراس از دلهاشان چنان که از دلهامان زدودهایم بزداییم و آنها را به یافتن امید صادق در وجودشان، همانطور که در وجودمان حاضر یافتهایم راهنمایی کنیم. ظرفیتهای در دست این امت را در کنار عرصههای مجاهدت، بشناسیم و بشناسانیم و از رخنهها و فسادگاهها گرفته تا گلوگاههای مغفول را فریاد بزنیم و با این کار تصویر روشنی از کنون و آینده ترسیم کنیم تا امید حقیقی جمعمان را بیاکند. اولین خیزِ این حماسه، تبیین است؛ خیز را محکم برداریم تا حماسه حکماً رقم خورد.
بگو فقط یک اندرز میدهم به شما، برای خدا بهپا خیزید، دوتا دوتا یا تنها. (سبأ:۴۶)
درمذمت گردوخاک کردن و کاغذبادبازی
سجاد- گفتن یعنی بهظهور رساندن، یعنی دمیدن هویتی معنایی از مرتبۀ ذوق در ساختی واژهای در مرتبۀ زبان. شنفتن یعنی فهم مفاهیم ذهنی از روی واژگان زبانی بهامید دریافتن معانی ذوقی مقصود گوینده. واژگان تنها صورتهای زبانیاند و مفاهیم نیز اعتباریاتی ذهنی. ارزش صورتهای زبانی به دلالتشان به مفاهیم و ارزش مفاهیم به دلالتشان به حقائق است. مفاهیمی که تجلیای از حقائق عالم وجود باشند، با هم مرتبطند، همانطور که مراتب مختلف وجود با هم مرتبطند. همین است که وقتی برخی مفاهیم را میدانیم، وقتی باز به آنها رجوع میکنیم به مفاهیمی جدیدتری میرسیم که ما را ممکن است به حقیقتی دلالت کند که پیشتر متوجهش نبودهایم.
هدف یافتن حقیقت است. برای همین به گفتوگو یا گفتوشنفت مینشینیم تا آنچه حضوراً یافتهایم یا در ذهن دانستهایم را به دیگران برسانیم یا یافتهها و دانستههای دیگران را از آنها بگیریم. حتی اگر یک حقیقت را یافته باشیم، تلقیهای ذهنیمان وماً یکی نیست؛ هر کسی حقیقتی که یافته را با مفاهیم مختلفی در ذهن خود میآورد و با واژگان متفاوتی بیانش میکند. گفتن و شنفتن از این رو راهی است برای ملاقات با آن حقیقت از مجرای واژگان و مفاهیمی جدید، که میتواند منجر به شهود واضحتر حقیقت شود. مضاف آن که گفتن و شنفتن تمرینی برای ورزیده کردن ذهن و روشنتر شدن حقیقت درون گوینده نیز هست.
بافتار مفاهیم ذهنی ما فارغ از حقیقی یا غیرحقیقی بودن میتواند در محدودۀ دیدمان جور باشد؛ یعنی مانند همان ارتباط وثیقی که بین مفاهیم حقیقی میبینیم نیز در این بافتار ببینیم، مثلاً به اجتماع نقیضین برنخوریم یا چنین چیزهایی. در بافتار جور بییافتن معنای پشت آن با رفتن به سمت مفاهیمی که میدانیم و سپس رفتن به سمت آنها میتوان مفاهیمِ جورِ جدید بافت یا به اصطلاح میتوان «اندیشید»، اما به این نمیگویند آزادانه اندیشیدن؛ چرا که وجود دربند اعتباریاتی عاریتی خود آزادانه با حقائق حضوراً ملاقات نمیکند، هرچند که بتواند حاذقانه مفاهیمی را به هم ببافد. بافتهها بی یافتهها بادهوایند بافتهها بی یافتهها بادهوایند. بافتن بی یافتن تعصب کور میآفریند. کسی که معنای پشت مفاهیم را درنیافته باشد یا نخواهد بیابد یا اساساً مفاهیمی که میداند پشتشتان معنایی نباشد که بخواهد بیابد، نه تاب شنفتن دارد نه جنبۀ گفتن؛ شاید تا حدی به صحبت دیگران گوش دهد یا تا حدی با بافتن مفاهیمی که میداند حرف براند، اما یک سوال بنیاد کافیست تا با به لرزه انداختن بافتار بییافتار اندیشهاش او را به لکنت یا سکوت یا پرخاش بیندازد. گفتن و شنفتن از این رو محک خوبی است تا عیار حقیقی فکرها آشکار شود.
صرف آزادی بیان و شنیده شدن نظرات مختلف کارساز نیست. سخنپراکندن و تکهپراندن گفتوشنفت نیست. از آن سو هر پرداختن به دوره و حلقه و غیرههای اندیشهای نیز کارساز نیست؛ به خصوص که ممکن است بافتاری مفهومی برای مخاطبینش بسازد بیآنکه آنها را به یافتن یافتار معنایی حقیقی پشت آن بافتار مفهومی در وجودشان راهنمایی کرده باشد، این ذهنها هم آزادانه نمیاندیشند و نخ کاغذباد اندیشهشان دست خودشان نیست و وجودشان آزادانه با حقائق نه ملاقات میکند نه میخواهد که ملاقات کند نه میتواند ملاقات کند، بلکه حبس در ذهنیاتی که مخلوق خودشان نیست میماند؛ همین است که متزلند و همین است که تاب شنفتن ندارند و برمیآشوبند. هرچند آزاد و متفاوت، هرچند آغشته به اندیشه، این آزاداندیشی نیست. همین دو ملاحظه برگزاری کرسیهای آزاداندیشی را نیازمند ترتیب و آداب خاصی میکند.
با همین معیار، برنامههای شلوغ تکهپراکنی که با نامهای تریبون آزاد، دیوار آزاد، کاغذچسبونکیرنگی آزاد، بوم آزاد، بنر آزاد و . را که بازسازی همان کامنتبازی فضای مجازی است، قضاوت کنید. من گعدۀ چند کماطلاع که با مجال کافی برای گفتن و شنفتن، میگویند و میشنوند را از مناظرههایی که دو مطلع بیآنکه مجال گفتن یا شنفتن به مخاطبین بدهند فضای جلسه را دوقطبی میکنند و به پرتاب کدها و تکههایشان میپردازند نزدیکتر به آن کرسیهای آزاداندیشی آرمانی و روبهحقیقتتر میدانم. همینطور آن طرحی را که شرکتکنندگانش را به گفتوگو باهم وادارد ولو آن که فقط یک اندیشۀ خاص در آن طرح مطرح شود را از انواع دورهها، حلقهها، مدرسهها، جلسهها و . که (حتی با ادعای فکر آزاد) یک یا چند نمایندۀ اندیشۀ مختلف را میآورند همان حرفهای همیشگی کهنه را با ظاهری فلسفی پرتاب میکنند و ضمن جانبدارکردن مخاطبین سدی از بافتهها در مسیر یافتن برایشان میسازند، آزاداندیشانهتر و موثرتر و روبهجلوتر و حقیقیتر میبینم.
همین نشان میدهد طراحی جلسات واقعی فراگیر کرسیهای آزاداندیشی میتواند چقدر سهل باشد و چقدر ممتنع است. آزاداندیشی یعنی آزادانه اندیشیدن، یعنی وانهادن دانستههای بیپشتوانه، یعنی رفتن به سمت یافتن بیواسطۀ حقائق. آزاداندیشی یک ت یا شعار نیست، یک رویه است و برای همین پیش از آن که لنگ متولی یا طراحی باشد، تربیت و تمرین میخواهد؛ هرچند این تمرین و تربیت در گفتن و شنفتن رخ میدهد و جلسات گفتوشنفت نیازمند طراحی است. برای همین کرسیهای آزاداندیشی هم مسیرند هم مصیر و مسیر پروراندن آن از برگزار کردن آن میگذرد. خوب، از کجا شروع کنیم و چگونه آزاداندیشی بپراکنیم؟ پیش از آزاداندیشیپراکندن، خودمان درون خودمان چقدر آزادانه میاندیشیم؟ نکند ما نیز اندیشهمان -هرچند درست- نخ کاغذبادش دست دیگری باشد؟
دربارۀ اینکه چرا امت حزباللهی مهندسیخواندۀ دغدغۀ علومانسانیشان برداشته، عمدتاً مثلاً طراحی یک شبکۀ اجتماعی بومی در ذهنشان به مثابه یک وظیفۀ انقلابی شکل نمیگیرد و از این طور مسائل
سجاد - دانشگاه موضوعاتی دارد و انقلاب مسائلی. فراگیری آن موضوعات ابزاری بهدست ما میدهد که مسائل انقلاب را حل کنیم. اشتباه رایج آن است که مسائل انقلاب را موضوع میگیریم و میپنداریم آن مسائل حل میشوند اگر و فقط اگر متخصص تحصیلی آن موضوعات شویم. اینطور شده که امت حزبالله عمدتاً اگر اقتصاد و رسانه را مسائل اصلی انقلاب ببیند در تحصیلش تغییر مسیر میدهد میرود اقتصاد و مدیریت رسانه میخواند و اگر هم موشک و پوشک را مسائل قابل اعتنا بداند در همان برق و هوافضا یا شیمی و نساجی میماند. پس طراحی و توسعۀ شبکههای اجتماعی که امروز میبینیم فقط یک بستر نیستند و مثل یک حکومت در عرصۀ رسانه عمل میکنند را چه کسی باید پیاش رود یا صنعت اسباب بازی را که از قضا به جز ظرائف دقیق فرهنگی، تولید آن ظرافتهای فنی بهخصوصی میطلبد، چه کسی باید برپا کند؟
مسائل انقلاب اسلامی بسیط نیستند؛ همان جنبۀ اقتصادیِ یک مسئلۀ اجتماعی ریشه در مسئلۀ فرهنگی دارد که یک پروژه رسانهایِ تحت تاثیر یک کانون قدرتِ وابسته به یک کانونِ ثروت دارد آن را پیگیری میکند. از این رو پاسخ آن مسائل هم یک بعدی نخواهد بود. با این حال جنبههای یادشده در جملۀ ابتدایی این بند همه یک لایه از مسئلهاند و پاسخ به آنها لایۀ اولیۀ پاسخ خواهد بود؛ لایۀ نظری. اتفاقا شناخت این لایه و تولید پاسخ در این لایه بسیار متداول است و از جایی که تقابل نظری یک مسئله با مبانی انقلاب از تحلیل در این لایه آشکار میشود، دغدغهبرانگیز است و امت حزب الله اینموقع دغدغهمند میشود درسش را رها میکند و تحصیلش را در این لایۀ نظری تصمیم میگیرد دنبال کند. با این حال تا به صحنۀ عمل درآمدن پاسخ، لایههای دیگر نباید مغفول بماند یا تحقیرآمیز به آن نگاه شود، به خصوص لایههای نزدیکتر به عمل، به خصوص لایههای فنی.
هنوز در آن مرحله نیستیم که همیشه و در همۀ مسائل زنجیرههای پاسخ به یک موضوع همه مرتب و تمیز به هم وصل باشند و یک مسئله از ابتدا تا انتها از اندیشکده تا اجرا یکی یکی و گام به گام و سازمان یافته در ساختار جمهوری اسلامی قل بخورد و حل شود. این یعنی هنوز برای حل کردن مسائل نیاز به افراد جامع و جهادی داریم که بروند پای کار یک موضوع و ببینند آبی که از اندیشههای انقلابی جاری شده و ریخته درون اندیشمندان و قرار بوده بریزد در اندیشکدهها و برسد به اجرا، چرا به درخت مقصود نرسیده؛ با بیل بیفتند در مزرعه قدم به قدم موانع سر راه آن را بردارند و مسئله را حل کنند. حلقۀ مفقوده البته نمیخواهم بگویم صرفاً فنی است، بلکه افراد جهادی و جامعی است که هم فن میفهمند و هم آن اندیشه را دریافتهاند و آن پاسخ را از اندیشه میگیرند و به فنانها میرسانند. چون ساختارها احتمالاً برخیشان هنوز انقلابی نشدهاند، این انسانهای حلقه مفقودۀ جامع و جهادی گاهی خود هم باید جور تولید اندیشه را بکشند و هم گلکاری را به عهده بگیرند؛ به خصوص در مسائل نو انقلاب.
سطح نزاع رسانهای از طراحی خطوط رسانهای به طراحی هوشمند بسترهای رسانهای کشیده شده؛ اتفاقی نیست که اینستا و تلگرام رسانایی بیشتری بهترتیب نسبت به جلفیات و جفنگیات دارند. برای همین تکاپو خلاف شیب آن زمینها توانها را میگیرد و کپی داخلی نعلبهنعل آنها همان پویاییهای جلف و جفنگساز را بازتولید میکند و جرح و تعدیل جزئی در آن پویاییها هم یا بیاثر است یا کلا آن شبکۀ کپی را از حیز رسانندگی میاندازد؛ بگذریم از وجود یا عدم توانایی فنی کپی نعلبهنعل. این تحول سریع رسانهای را بگذارید کنار عقبماندگی دیرین ما در رسانه، از ابزارها تا طراحی خطوط. در برابر این زمینی که شیبش آگاهانه مساعد پروژههای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، ی و . خاصی طراحی شده است و همه را درگیر کرده، چه کسی باید اندیشههای مبنایی امر «بلاغ» در جامعۀ دینی را بفهمد و امتداد آن را بکشاند بیاورد در صحنۀ جامعه طراحی کند و دربرابر این تحولات نو پاسخ انقلاب را در عرصۀ عمل محقق کند؟ با صرف کار اندیشهای یا صرف کپیکاری فنی و یا کار فنی با پیوست ابلاغی فرهنگی، آن امر همچنان معطل میماند. همین مثال را بگیرید، تا مسائل مالی اقتصادی یا بحران ارزی و تعامل خارجی یا شفافیت ی یا تولیدات فرهنگی یا دیگر موضوعات انسانی که پاسخهایشان با جنبههای مهندسیای که بلد هستید تنیده (و تنیدگی مفهومی هم دارد)، ادامه دهید.
خلاصه آن که پاسخ دادن به مسائل چند وجهی انقلاب نیاز به فهم جامع از موضوعات مرتبط با آن دارد و تحصیل تنها در یکی از موضوعاتِ یکی از لایههای مرتبط با مسائل تنها یک قسمت از جعبه ابزار را پرتر میکند (که البته لازم هم هست)، همین؛ و وظیفۀ پروار شدن در سایر حوزهها و لایهها میماند به دوش خود فرد. چرا دغدغهمند شدن در مسائل انسانی باید همراه باشد با وانهادن کسب ابزاری که در حل مسائل انسانی موثر است؟ به خصوص آن که میبینیم تحصیل دانشگاهی ورای شنیده شدن در مجمع صاحبنظران آن موضوع، تاثیری در اینکه چیزی بار آدم کند چندان ندارد و عمده به دوش خود افراد است که چقدر روی یک موضوع تمرکز میکنند و مطالعه دارند. خلاصه آن که افرادی که شرایط ذوالیمینین شدنشان مهیاست و میتوانند به این مسائل خط مقدمیِ امروزیِ رسانه و اقتصاد و فرهنگ و ت و . بپردازند، تمرکز روی یک پای تخصصی کوتاهی یا یک نوع تقلیل است؛ به خصوص که میبینیم اندیشهمندان فنفهم یا فنانهای اندیشهمند کم داریم. خلاصه آن که تازه این حرفها و مثالها برای مسائل امروز ما بود که نشان میدهد چقدر فن و اندیشه در هم تنیده. آینده که مثلاً اینترنت اشیاء زندگیها را و بلاکچین حکومتها را دگرگون میکند چه؟
درباره این سایت